فیوز روشن است.ایوی و دو دوستش نه رفته اند و نه گم شده اند - آنها با مگ و بقایای مرگبارتر شر او هستند.نمایی از مواد منفجره گم شده و تراکتورهای بالقوه خطرناک روی پل به باغ.مگ یک متعصب پیچ خورده است که به دنبال "از بین بردن ویژگی های خارق العاده [شهر] است".به نظر نمی رسد تامی از نزدیکی او به شر خیلی اذیت شود - هیچ دختر کاملی وجود ندارد، امیریت؟
فصل دوم پایانی، زمان را به اولین پخش فصل برمیگرداند و باربیکیو تولد ناخوشایند را که در آن گاروی برای اولین بار با مورفی ملاقات کرد، مرور میکند.اما اکنون می دانیم که ایوی و دختران جوان و بی گناهی نیستند که در شب ناپدید شده باشند.ایوی یک هدیه تولد بسته بندی شده به پدرش داد و به او گفت تا زمانی که برنگشته آن را باز نکند.او به دلیل تداخل رادیویی به ماشین دوستش فشرد.اما به محض اینکه او از چشم پدر و مادرش دور شد، فضای ماشین تیره و تار شد.قبلاً دیدهایم که آنها سوئیچ را میچرخانند، دکتر گودهارت را در تانک مسخره میکنند و سپس همان روز بیصدا به خانه میرانند.آیوی رادیو را خاموش کرد و راننده اشک ریخت و گریه اش را پنهان کرد.آنها به نقطه بی بازگشت نزدیک می شوند.ایوی اشکهای دختر را پاک میکند و با یک GR-ese رسمی و دستنویس، «نه» او را اصلاح میکند.
چه جور آدمی می تواند اینقدر جسور و متقاعد کننده باشد که دو طرف را نشان دهد – وانمود کند که یک عضو دوست داشتنی خانواده است، مانند یک فرشته در گروه کر آواز بخواند، وانمود کند که به اندازه پدر پیر عزیز به سافت بال علاقه دارد.یک روز ناپدید می شوند؟کلمه سایکوپات به ذهن می رسد.
هنگامی که دختران به بدنه آب می رسند، متوجه می شوند که تنها نیستند.کوین ادعا کرد که مارکوپولو را با بلوک های خاکستری بازی می کند.آنها ریسک کردن او را تماشا می کنند، سپس به کار خود فکر می کنند، صحنه ای عاری از جرم می سازند و برای قهرمانی خارج از جاده خود آماده می شوند.
زمان ملاقات شبانه ناجور آنها کمی گیج کننده به نظر می رسد.از این گذشته، زمانی که دختران مورفی را ترک کردند، کوین و نورا در خانه نبودند.کوین هنوز به خانه بازنگشته است، در خانه جدیدش به خواب می رود، از خواب بیدار می شود، به خانه ویرژیل راه می رود، سخنرانی کامل «بهترین رقیب» را ارائه می کند، سنگ های خاکستری و طناب را برمی دارد، و برای یافتن جسدی به بیابان ناشناخته سقوط می کند. اب.او هرگز نبودبه گفته جان در اولین نمایش، زمین لرزه بعد از ساعت 3 صبح رخ داده است.اگر منصف باشیم، تا آنجا که ما می دانیم، دخترها از خانه مورفی به خانه یکی از دوستانشان رانندگی کردند و بیش از شش ساعت در زیرزمین خنک شدند.
جوشاندن آب در مخزن پس از زلزله، رستاخیز کوین را قطع کرد و مسیری را از قبر کم عمقی که مایکل او را در آن دفن کرده بود، جدا کرد.او هشت ساعت بود که مرده بود و بسیار تشنه بود.پتی واقعا رفتهحق با ویرژیل بود، دسیسه های خرافی او کارساز بود.او به کوین کمک کرد تا برنده شود و تنها کاری که باید می کرد این بود که کفاره اش را بپردازد.شاید این چیزی است که او واقعاً لیاقتش را دارد... حداقل در این زندگی.
مایکل تعجب می کند که آیا کوین ایوی را در هتل جهنم دیده است و سوال او خاطره دیگری را به همراه دارد.پس از بیرون کشیدن پتی از زندگی خود، ناگهان راه رفتن در خواب را به یاد آورد و به یاد آورد که آن شب دخترانی را در آب انبار دیده است.
با بازگشت به مایکل، جان در اوایل 14 اکتبر، چهارمین سالگرد سفر، از آنجا خارج خواهد شد.قهوه صبح او بیشتر ایرلندی بود تا قهوه - او دوباره آن را نوشید.اریکا او را متقاعد می کند که بالاخره هدیه ایوی را باز کند، و وقتی او نپذیرفت، او آن را می گیرد و پاره می کند... این یک جیرجیرک مرده است.چه هدیه خوبی برای پدری که همه چیز دارد - جیرجیرک مزاحم که او را در اولین نمایش دیوانه کرد.اما به یاد داشته باشید، اولین نمایش با اریکا به پایان رسید که تنها پشت میز شام تاریک نشسته بود و منتظر بود تا جان و مایکل با خبرهای خوب درباره ایوی برگردند... آخرین جیرجیرک گفت.
اریکا به یاد می آورد.او توضیح می دهد که چرا ایوی باید جیرجیرک دیگری پیدا کند تا در جعبه بگذارد، بنابراین لذت جان را از هدیه، پیشنهادی که جان دوست ندارد، از بین می برد."چرا او این کار را می کند؟"- او گفت.اریکا پاسخ داد: "چون تو رهایم نمی کنی."
من می خواهم آنچه را که در مورد یک کریکت کامل در یک جعبه می دانم به شما بگویم.تنها چیزی که می توانم کنار هم بگذارم این است که چگونه نظرات اریکا نشان می دهد که این اولین باری نیست که جان با پرت کردن حواس او با چیزهایی که رها نمی کند به او صدمه می زند.آیا این ربطی به جنایتی دارد که او را بیش از شش سال در زندان انداخت؟دشمنی او با ویرژیل با چیزی عادی مانند جیرجیرک شروع شد و ایوی فقط میخواهد او را از مرگش مطمئن کند تا مبهوت نشود؟برای ایوی به اندازه کافی تحقیرکننده به نظر نمی رسد، بنابراین من آن را باور نمی کنم.شاید ایوی فقط بی رحم بود و باعث می شد پدرش هر بار که صدای جیرجیرک را تا آخر عمر می شنید، درد از دست دادن او را احساس کند.او ناز است، نه؟
اما کریکت به خوش شانسی معروف است، و بلافاصله پس از سخنان تند او با اریکا، جان در ماشین را باز می کند و متوجه می شود که اثر دست روی ماشین با پسر جدید همسایه مطابقت دارد.او تپانچه را گرفت و در خانه هاروی را زد.لوری پاسخ داد که جیل در توضیح غیبت کوین به او پیوسته است.(توجه کنید که چگونه جیل شانه هایش را بالا می اندازد، دست مادر لوری را از پشتش جدا می کند و شانه اش را طوری نگه می دارد که انگار با یک لمس می سوزد؟)
در حالی که او و مایکل پشت سر جان و نگهبان پارک می رفتند، کوین گفت: "کبریت ها را باز کن."جان عصبانی بود، اما کوین آرام و عاقل بود.او به خانم ها گفت که همه چیز خوب است و تا زمانی که او برای گپ زدن رفت، باید همان جا بمانند.جان نمی تواند باور کند که مایکل با این پسر است، اما مایکل پدرش را متقاعد می کند که به حرف های کوین گوش دهد.
مایکل بدون اینکه حرفی به جیل بزند به خانه رفت.اریکا او را پشت در ملاقات کرد و توضیح داد که با پدرش است.ما می دانیم که ویرژیل شخص غیر ارادی است و مایکل نباید با او باشد، اما حداقل برای من روشن نیست که ویرجیل پدر اریکا است یا جان.و این نگرش تعیین کننده واقعاً به چه معناست، زیرا وقتی ویرژیل در مورد کارهای وحشتناکی که انجام داده صحبت می کند، چه ربطی به "ماشین های کثیفی که قوانین انسانی زیر کمر را نقض می کنند" است؟
نورا روز بدی را سپری می کند.لیلی گریه می کند و مریم باید سیر شود.او فکر کرد شاید کمی موسیقی به آرام کردن لیلی کمک کند، بنابراین استریوی مت را روشن کرد و بلامی متوجه شد که او نتوانسته مری را بیدار کند.اما این با ریتم نورا نیست، بنابراین او به رادیو مکالمه تغییر میکند، جایی که معلمی شبیه واعظ به تماسگیرنده میگوید که یک نوزاد تازه متولد شده نمیتواند سوراخ قلب همسرش را پس از خروج ترمیم کند - فقط عیسی میتواند.نورا به نظر مخالف بود و سخنران را روی زمین پرت کرد و گفت: "عیسی درستش کن."
و همینطور زمین دوباره لرزید و وقتی همه چیز ساکت شد... مری گفت: «نالا اینجا چیکار میکنی؟مت کجاست؟»
موسیقی کلیسایی وارسته را روشن کنید!یک معجزه در یک معجزه!و... مهمتر از آن، مت جیمیسون حرامزاده مریضی نیست که به همسرش در کما تجاوز کرده است.هرگز به تو شک نکردم، کشیش.
نورا مری را به اردوگاه فاخته ها هل می دهد تا دوباره با مت باورنکردنی متحد شود.این صحنه بسیار شیرینی است که باعث می شود آرزو کنم ای کاش نماینده ژانل مولونی بر اساس خطوط دیالوگ او را برای باقی مانده ها قرارداد نبندد.خوشحالی مت با ترس او از اینکه نوزاد در خطر باشد در حالی که کودک خارج از Jayden بود، قطع شد، به این ترتیب مری می دانست که چه چیزی در راه است.او به مت گفت: «البته من [عشق کردن] را به یاد دارم.بله، من همچنین فکر می کنم که مت باید سریعاً او را روی تلفن هوشمند شخصی ضبط کند تا در صورت بازگشت به حالت نباتی.فقط بگو.
نورا قول میدهد تا چند دقیقه دیگر مری را به جیدن بازگرداند و در حالی که به دو مرغ عشق وقت میدهد، توجه سه تن دیگر از ساکنان شهر چادر را به خود جلب میکند.خانم عجیب و غریبی که روی دامن عروسک آویزان بود نورا را دید که لیلی را در آغوش گرفته بود و گفت: "هی، این را از کجا دزدیدی؟این بچه شما نیستبچه تو نیست!»
تامی هم او را دید.او فقط می تواند نورا را بشناسد، اما باید لیلی را بشناسد.مگ به تامی نزدیک شد و او نیز نورا را شناخت: "او با شلنگ به من اسپری می کرد."
خنده دار است که چگونه تامی تا اینجا پیش رفت.واضح است که مگ با او کاری داشت - وگرنه چرا او را نزد خود نگه می داشت و او را به محل حیله گرترین و پیچیده ترین نقشه اش می برد؟در قسمت هفته گذشته، تیم او به سمت یک کمپینگ بدشانس که در آلونک محل نگهداری تریلر پرسه می زد، سنگ پرتاب کرد.تامی وارد تریلر شد و آنچه داخل آن بود را دید، اما یک پاس آزاد گرفت.عجیب است که فرقه به هر حال به او اعتماد می کند، به خصوص پس از اینکه او کل کار GR را در حالی که هنوز با مادرش کار می کرد خراب کرد.
مگ با تحقیر از تامی پرسید که آیا نگران خانوادهاش است یا نه، و او به آنچه فکر میکرد میخواهد بشنود، پاسخ داد: «هیچ خانوادهای».پایین احساس صمیمی تر.او گفت: "خانواده همه چیز است."، شاید به او یادآوری کند که او و او برای همیشه توسط دامیان که در رحم او رشد می کند، مقید خواهند بود.
اما Evil's Embrace باید منتظر بماند، زیرا حملات تروریستی باید تحریک شوند.مگ تریلر خود را به سمت دروازه برد، با شیرینی به نگهبان گفت که 35 پوند مواد منفجره پلاستیکی دارد، از سد ضعیف عبور کرد و نیمی از پل را طی کرد.
امنیت پارک بسیار ناکافی به نظر می رسد.بیرون از در به معنای واقعی کلمه هزاران نفر از مردم ناامید هستند که در این واحه گریه می کنند.اگر به آسانی رانندگی یک کامیون از دروازهای بدون مراقبت باشد، من گمان میکنم که انبوهیها آن را یک روز در میان امتحان کنند.
در تریلر باز شد و ایوی و دخترها پیاده شدند.ساعت روی 60 دقیقه تنظیم شد و جمعیت شروع به شعار "منفجرش کن" کردند.
در همین حین، جان و کوین به صورت تک به تک در لانه تمرین می کنند.ما قبلاً می دانیم که یحیی به معجزه اعتقاد نداشت.نه تنها این، او به شدت کسانی را که داستان یک معجزه را تداوم می بخشند، مجازات می کند، که برای کوین مخلص نوید خوبی ندارد.او قبل از توضیح اینکه حافظه اش با مرگ درمانی ویرژیل تحریک شده بود، گفت: «من [ایوی را که ناپدید شدنش را نشان می داد] دیدم.جان آن را نخرید: "اثبات کن!"
کوین گفت: «پیرمرد به من گفت با تو چه کرد."متاسف.هیچکس نباید…
"درست می گویی، کوین، اینجا نمی تواند باشد.اما من نیاز دارم که توضیح دهید.ایوی مادرش را دوست دارد، برادرش را دوست دارد و من را دوست دارد، پس به خاطر خدا، چرا با ما این کار را کرد؟»؟"
یک معمای جالب: اگرچه ویرژیل به کوین می گوید که به نوعی به جان صدمه می زند، اما او اصرار دارد که پیرمرد "کاری با من نکرده است".
من بیشتر می خواهم؟با عضویت در خبرنامه ما از آخرین اخبار پخش دیروز مطلع شوید.برای جزئیات بیشتر به اینجا بروید.
در کلیسا، مایکل مراسم را قطع کرد و چیزی اعتراف کرد.داستانی که مادرش دوست داشت در مورد دوقلوهای 5 ساله تعریف کند که خانه را با آب حمام پر کرده اند...؟خوب، آنقدرها هم که فکر می کردیم ناز نیست.مایکل به جماعت گفت: «آب را روشن کردم.من همچنان آن را روشن میکردم زیرا ایوی آنقدر بلند گریه میکرد که نمیخواست شما آن را بشنوید.او گریه می کرد چون ما نمی دانستیم چرا پدرمان رفت یا چرا این کار را می کرد.آب را روشن کردم و او را گرم کردم تا او بتواند وانمود کند که همه چیز مرتب است.چهار سال پیش در 14 اکتبر، هیچ کس از اینجا ناپدید نشد، اما آنها قبل و بعد ناپدید شدند.ما 9261 نفر بودیم... اما مصون نیستیم.»
بنابراین زمانی که دوقلوها حدوداً 5 ساله بودند، جان پدرشوهرش ویرژیل را به ضرب گلوله کشت و به اتهام اقدام به قتل شش سال زندانی شد.چرا؟آیا ویرژیل یک یا هر دو نوهاش را مورد آزار قرار داد... ممکن است اوی باشد؟یا... ممکن است اریکا باشد؟به یاد بیاورید که در نهایت، اریکا توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد، نه پدرش…
کوین به حقیقت فراخوانده می شود، بنابراین وقتی جان از او می پرسد که چرا ایوی اینقدر آنها را دوست دارد، او سرنوشت خود را تعیین می کند: "شاید او تو را دوست نداشته باشد..."
بام جان به قفسه سینه کوین شلیک کرد و او را به قتل رساند.تا زمانی که او متوجه می شود که ایوی پیدا شده است و او اکنون لباس سفید پوشیده و سیگار می کشد، زمان به نوعی فاجعه نزدیک می شود.اریکا با عجله به سمت پل رفت و سعی کرد دخترش را در آغوش بگیرد.اما ایوی حاضر نشد شرکت کند، حتی به چشمان مادرش نگاه نکرد.اریکا قسم میخورد که ترک نکند، و قول میدهد که اگر آیوی تکان نخورد، تریلر را منفجر خواهد کرد.اما تریلر خالی است.پس از همه، بدون مواد منفجره."چرا اینجوری میکنی؟"اریکا پرسید.ایوی پاسخ داد: "من نمی فهمم، شما متوجه می شوید."
آیا ویرجیل و ایوی با هم قوانین بشریت را زیر پا گذاشتند؟یا اریکا؟آیا ممکن است ورجیل پدربزرگ و پدر دوقلوها بوده باشد؟اگر هر یک از اینها درست باشد، به توضیح رفتار ایوی و جان کمک می کند.جشن معجزه توهینی به علم آنها از شری است که در آنجا اتفاق افتاده است.برای ایوی، این منجر به تضعیف فعالانه وضعیت اعلام شده خود به عنوان یک مکان مقدس می شود.برای جان، این او را نسبت به هر کسی که اصرار دارد که شهر دارای ویژگیهای جادویی یا فراطبیعی است مشکوک میشود، زیرا میداند که یک مکان واقعاً جادویی اجازه نمیدهد تا کارهای تاریکی که او باید با آنها مقابله کند.
وقتی ساعت به صفر میرسید، نیروهای GR در کمپ لباسهای سفید پوشیدند و به سمت پل حرکت کردند، حتی تامی.بسیاری از آنها را.مت ممکن است برای مدت طولانی در دوران نقاهت اولیه خود در میان آنها زندگی کرده باشد.با این حال، مت فرصتی دید و به مری اجازه داد به سمت پل بغلتد.نورا کمی تردید کرد و بانوی دیوانه و شیفته کودک لیلی را از آغوش او ربود و در میان جمعیت ناپدید شد.نورا وحشت زده سعی کرد به عقب برسه، اما نتوانست.اما ما صدای گریه لیلی را می شنویم و او را در پیاده رو رها شده با ازدحام در کنارش می بینیم.نورا برای محافظت از او شیرجه می زند، اما زیر پا گذاشته می شود.اما تامی هر دوی آنها را نجات داد.او یک بار دیگر فرزندان وین را نجات داد و آنها را در تریلر پنهان کرد تا گله از بین رفت.
کوین دوباره در حمام هتل از خواب بیدار شد و بلافاصله متوجه شد که کارش را خراب کرده است.موسیقی جاده ای Assassin International گواه این موضوع است.این بار هیچ پیام تلویزیونی از پدر منتشر نشد، اما حداقل او ایده خوبی از اینکه در نهایت به چه چیزی تبدیل شد، داشت: رئیس پلیس در میپلتون.درست زمانی که برای فرونشاندن هیاهو به سالن فراخوانده شد، یونیفرم قدیمی خود را پوشید.اما چیزی جز کارائوکه نیست، میزبان یک استرالیایی روی پل است که به کوین حمله می کند و به کوین توصیه می کند یک بار برای همیشه از شر پتی خلاص شود.
در بار، کوین از مرد التماس میکند که به خانه بیاید، و اصرار میکند که ارزش او بیشتر از دیگرانی است که در این برزخ گیر کردهاند.مرد به کوین گفت: "اگر می خواهی از اینجا بروی، تنها کاری که باید انجام دهی این است که آواز بخوانی."– دختر را هل دادی داخل چاه، نمی خواهی آواز بخوانی؟
در اینجا نحوه بازگشت کوین به خانه آمده است، اجرای دقیق و جدی آهنگ Simon & Garfunkel "Homeward Bound" با اشاراتی مستقیم به سیگار و جلد مجلات.
وقتی از خواب بیدار شد دوباره به پوند رسیده بود.گلوله از روده اش عبور کرد، اما خونریزی شدیدی داشت.بیرون تابلوی «به باغ خوش آمدید» روشن بود و تمام شهر در جهنم بود.مردم مثل سگ در خیابان رابطه جنسی دارند.یک کارناوال خونین در میدان شهر وجود دارد.جمعیت صلیبی را در دست داشتند، مطمئن نبودند که آن را آتش بزنند یا واقعاً کسی را مصلوب کنند.فقط مردی که ستون داشت هنوز ایستاده بود.GR مرکز بازدیدکنندگان را در اختیار می گیرد و مگ از کوین می پرسد که اینجا چه کار می کند.او پاسخ داد: "الان من اینجا زندگی می کنم."
مگ شروع به خواندن آهنگ معجزه می کند و ایوی مداخله می کند و کوین را طعنه می زند و موفقیت آنها در از بین بردن کمال او را جشن می گیرد.
در این مرحله، کوین به سختی میتوانست بهدلیل از دست دادن خون راست بایستد و اگر جان او را در کلینیک همسرش پیدا نمیکرد، میمرد.جان با ناباوری گفت: من تو را کشتم.
اشک سرازیر شد.آهنگ های Pixies دور دیگری از ستایش را دریافت می کنند.مردها دست در دست هم به خانه رفتند."اگه کسی خونه نباشه چی؟"جان پرسید در حالی که آنها در مقابل خانه خود ایستاده بودند.
موجی از همسایه ها از در ورودی.یک زلزله دیگر (که امیدوارم مرکز بازدیدکنندگان را ویران کند).کوین وارد خانه اش می شود و هرکسی را که دوست دارد می بیند.کوین درست می گوید: اگر کسی لیاقتش را دارد، اوست.
من احساس میکنم قسمت ماقبل آخر فصل کار بزرگی برای افزایش تنش و معرفی تعدادی از تئوریها و احتمالات انجام داد.پایان کمی اهمیت کمتری دارد، در را به آرامی و بدون ضربه می بندد.HBO هنوز The Leftovers را برای فصل سوم تمدید نکرده است و می توانید ببینید که I'm Living Here Now به عنوان یک فصل پایانی و پایانی سریال کار می کند.
اما هنوز سوالاتی وجود دارد که باید در فصل سوم بالقوه بررسی شود، که با دو بارداری شروع می شود: مگ و مری.پتی رسما برای همیشه از بین رفته است و دو مرگ با یک انسان چه می کند؟آن شب پل استرالیایی قبل از هل دادن پتی به پایین چاه با کوین چه زمزمه کرد و چه اتفاقی برای پدر کوین در استرالیا افتاد؟آیا این همان جایی است که سریال به سمت آن می رود یا فصل 3 می تواند یک سال دیگر در Jardin بماند؟
جاستین تروکس و کریستوفر اکلستون با برخی از تاثیرگذارترین و قدرتمندترین اجراهایی که در طول سال در تلویزیون دیده ام، مرا شگفت زده کردند، و پتی آن داود باید به نوعی احیا شود - شاید او و ویرژیل فقط در یک غار در پرث با هم رفت و آمد می کردند.
زمان ارسال: اکتبر-03-2022